در سکوت سرخ گیلاس شراب،
یاد را به فنا میخوانی.
و من در تو دوباره غرق میشوم،
پناهنده می پذیری؟

در سکوت سرخ گیلاس شراب،
یاد را به فنا میخوانی.
و من در تو دوباره غرق میشوم،
پناهنده می پذیری؟
زمین چه سنگین می چرخد،
زیر پایِ پایکوبانِ غرقه در خونِ آنکارا.
لبخند چه عریان می میرد بر لبِ کودکان بی پناه کوبانی.
نگاه چه سوگوار می بیند
چشمانِ زیبایِ خفته،
در پارک مادر، در سلیمانیِ.
اعدام چه ساده می بلعد،
رفیق من، مهاجرین افغانی.
***
آخرین هدیه
لبخندی سرخ و نگاهی سبز.
بعد از بند،
کوچهای دیگر.
بازپسین یاد؟
دری نیمه باز،
نگاهی تهی و
لبخند بکر یک کودک.
هم زاد من ، دردی بود،
هادی راه.
هم راه من،
آوازی از جنس طغیان،
در گلو جراحی شد …
دستهایت را بگو،
طپش قلبم را معنا ببخشند.
زیر نور پریشان چراغ برق،
کودکی با دستهائی از جنس حریر ،
سیم خاردار مرز مرگ را،
تجربه میکند.
زیر باران غمگین صبح پاییزی،
مادری آبستن،
طفلش را جان می بخشد ،
و زمان را،
با پرواز سارهای هراسیده ،
له سهر سنگی شهلالی دهردی دهریا ،
بهرهو رۆخا دههێنی مێر منالێ،
شهپۆلی بێ قهراری دیلی شهو، با .
له ژێر تیشکی خهفهت باری ههتاوا،
وهكو خونچه كه داخراون لێوانی،
بهیانی، پهیكهری ئهشوا له ئاوا.
له باوهش رۆخی ویشكی بهژنی زهریا
دهپچرێنێ بهرۆكی، دایكی شهیدا.
ههمۆ رۆژێ ههتا شهوێ،
به ئهنگۆستی خوێن تێزام ،
گولی فهرشی سهدان رهنگی
خاوهنی زێر دهنهخشێنم .
دوازه پاییزه تهمهنم
دایك مردوو ، خوشك برسی
بێكاره باوكی رهبهنم.
Sunset.
Explosions, shrieking.
She cried him a river.
A narrow, frozen country road,
Carrying a sorrowful mother .
War…
وا هاوینه،
نیگا ئاسك ئاساكانت له دور ،
مهودای نیوان ئاسمان و ئهرز
داره روتهلهكانی شار
كه ههر وهک خۆت بێ بهرگ و تینون بریوه و
تاوی بهتین سهر كۆلمهكانت ئهنگێوێ و
شهمالی گهرم ،
هێدی هێدی، قژی تۆزاویت ئهبزێوێ.
به دلهره یک بوسه میمانی
در اغوش اخرین دیدار.
در سکوت عمیقت
صدای سقوط زردبرگ پاییز پیداست.
به مکث زمان میمانی
مبهوت از بوسه اتشین بر پیشانی حرکت.
به لمس شبنم میمانی
بر لبانی مملو از لبخند .